شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم
شاسوسا

شاسوسا

من می خواهم برگردم به دوران خلوت خودم. من نمی خواهم دیگر کسی برای من چنگ و دندان نشان بدهد. یعنی راستش حوصله آزار دیدن را ندارم

زهرا تب کرده!

داستانی از : فتح االله بی نیاز

تمام ظرف‏ها را بى‏سر و صدا شست و کابینت‏ها را به‏آرامى تمیز کرد؛ بعد عقب رفت و آشپزخانه کوچک‏شان را از زیر نگاه گذراند تا ببیند کارى باقى مانده است یا نه. دوست نداشت کسى بگوید هنوز فلان کار را نکرده است.
صورتى کوچک و قشنگ، چشمانى گرد و سیاه و نافذ، موهایى بلند و حرکاتى تند و تیز داشت. پیراهن خیسش را عوض کرد و دوباره موهایش را شانه زد. مادرش اعظم با قیافه خواب‏آلودى به او نزدیک شد و گفت: ادامه مطلب ...

سنگر و قمقمه های خالی

بهرام صادقی
مجموعه، داستان های کوتاه


سنگر و قمقمه های خالی

1

شناسنامه ی اول :



آقای « کمبوجیه » دارای نام خانوادگی… فرزند … در تاریخ هیجدهم ماه دی سال 1290 شمسی در شهر … متولد شده است . ( در جاهائی که نام خانواده و پدر و مسقط الرأس ایشان را نوشته اند متأسفانه سالیان بعد ، به عمد یا به سهو ، مهر اداره ی قند و شکر را نیز کوبیده اند یا به عنوان دیگر جلو هر کدام از آنها می توان نوشت لایقرء است . ) در صفحات مربوط به ازدواج و فوت چیزی نوشته نشده است … آقای کمبوجیه ساکن تهران است .



ادامه مطلب ...